لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 52 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
فصل دوم 8
مروری بر ادبیات نظری 8
1-2 توسعه 8
مقدمه 8
1-1-2 مفاهیم توسعه 12
2-1-2 ابعاد توسعه 15
3-1-2 شاخصهای توسعه 18
4-1-2 نهادگرایی و توسعه 22
5-2-1 توسعه و جهانی شدن 26
2-2 منطقه آزاد 32
1-2-2 تاریخچه و شکلگیری مناطق آزاد 32
2-2-2 دیدگاه های نظری ایجاد مناطق آزاد 39
3-2-2 تجربیات بین المللی و دیدگاههای سازمانهای جهانی ایجاد مناطق آزاد 41
4-2-2 ویژگیهای مناطق آزاد 46
5-2-2 آثار ایجاد مناطق آزاد 47
6-2-2 هدفها، خط مشی ها و پارامترهای مهم در توسعه مناطق آزاد 49
7-2-2 مراحل توسعه مناطق آزاد 50
3-2 برنامهریزی توسعه منطقهای 51
1-3-2 تئوری هسته و پیرامون 52
این فصل که به مرور ادبیات نظری اختصاص دارد متشکل از سه بخش است. در این سه بخش مفاهیم توسعه، منطقهی آزاد و توسعه منطقه ای مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
1-2 توسعه
مقدمه
توسعه یکی از موضوعات اصلی علوم انسانی است که به علت ماهیت میان رشتهای آن، با بسیاری از علوم انسانی، اجتماعی و اقتصادی در ارتباط است. علیرغم اینکه توسعه در دهههای گذشته، بسیار مورد توجه بوده و تعاریف و مفاهیم آن مورد بازیابی قرار گرفته اما همچنان از عدم شفافیت معنایی و مصداقی برخوردار است و در این مورد «وفاق مفهومی و تجربی وجود ندارد. عدم توافق در تعریف توسعه ریشه در نگاه های بخشی و غربگرایانهی مسلط بر جریان اندیشهای توسعه دارد.» (آزادارمکی, 1386) لفت ویچ نیز معتقد است: «معنای توسعه، دور از توافق است زیرا مفهوم مزبور ماهیتاً چالش برانگیز است.» (لفت ویچ, دولت های توسعه گرا, 1385)
«ری کیلی و فیل مارفلیت معتقدند ایدهی توسعه در قرن نوزدهم وجود داشته است، ولی طرح آن به پس از جنگ جهانی دوم باز میگردد. در سال 1949 ترومن رئیس جمهور امریکا این مساله را طرح کرد که کشورهای عقب مانده باید راه غرب را طی کنند تا به توسعه برسند.» (لطیفی, مبانی برنامه ریزی و سیاست اجتماعی, 1389) توسعه از نیمهی دوم قرن بیستم و پس از شرایط خاص جهان پس از جنگ جهانی دوم به طور وسیع وارد ادبیات حوزههای مختلف شد. به ویژه در بدو امر در حوزهی اقتصاد سیاسی و بعدها مورد بحث و توجه جامعه شناسان، عالمان علوم سیاسی، برنامه ریزان و مدیران قرار گرفت.
برخلاف اختلاف بر سر مفاهیم و تعاریف توسعه، تقریباً همگی در مورد آغازگران بحث در مورد توسعه متفق القول هستند. این آغازگران متفکران غربی بودند که اکثر آن ها مدافع نظام سرمایهداریاند. «شیوهی بررسی، ارزیابی و جهتگیری اکثر مدافعان توسعه از نظرگاه سرمایهداری بر اساس وضعیت فکری و اجتماعی کشورهای غربی بوده و طبعاً کمتر به مسایل و نیازهای جهان سوم توجه کردهاند.» (آزادارمکی, 1386, ص. 7) لذا با توجه به خاستگاه نخستین متفکران توسعه، تعاریف و رویکردهای آن نیز بیشتر جنبهی اقتصادی پیدا کرد و نوع نگاه ها به سمتی پیش رفت که جوامع غربی را پیشرفته و دیگر جوامع را عقب مانده تلقی نمود و راه پیشرفت جوامع شرقی را در تقلید در حوزههای عمرانی و اقتصادی دانست.
در مقابل نگاه متفکران توسعه مدافع نظام سرمایهداری، به تدریج نگاهی کمونیستی یا شبه سرمایهداری به وجود آمد. در این نگاه، هدف از توسعه تلاش برای کاهش نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی بر اساس برنامهریزی بود ولی جریان کلی حاکم بر توسعه را هنوز دیدگاه های مربوط به توسعه و در جهت توسعهی سرمایهداری شکل داده است.
با این حال نگاه سومی نیز توسط روشنفکران جهان سوم به وجود آمد. با تجربه ی توسعه تا دهه ی 1970 و افزایش نابرابری اقتصادی و اجتماعی درون نظام سرمایهداری و وابستگی بیشتر جهان غیر سرمایهداری، عدهای از روشنفکران جهان سوم به نقد مشروعیت توسعه به معنای سرمایهداری پرداخته و به طرح پایان گفتمان توسعه اشاره کرده اند، زیرا جریان توسعه به جای یکپارچه کردن همه ی لایه های اجتماعی با یکدیگر و ساختن یک نظام باثبات تر، که پیوسته لایههای بیشتری از جوامع را در برگیرد، فقر و حاشیهای شدن مردم و مناطق جهان را تشدید کرده و بر وخامت آن افزوده است. سرمایهداری منجر به پیدایش فزاینده ی الگوهای نابرابر توزیع درآمد بین جوامع مختلف در مقیاس جهانی، و در درون جوامع مناطق پیرامون خود شده است. (امین, 1382, ص. 296)
حتی نگاه دوقطبی حاکم در اوایل پیدایش نظریههای توسعه موجب نقد گولدنر شد: «نظریههای متداول در مورد پیشرفت انسانی (و توسعه) در آسیا به رغم تفاوتی که دارند در یک چیز مشترک هستند: همه ی این نظریه ها در قالب مدل های دوگانه نگر توسعه بیان شده اند. با دوگانگی هایی چون شمال (جهان اول) یا جنوب (جهان سوم)، سرمایهداری یا ماقبل سرمایهداری، سنتی یا متجدد و یا– مشهورتر از همه- بخش رسمی یا بخش غیر رسمی، شکوه و پیچیدگی روابط انسانی به دو بخش تقلیل یافته و بنابراین تجارب مشابه در هر بخش به کلیه ی مواضع تعمیم داده می شود. مدل های دوگانه نگر (دوآلیستی) به رغم همه ی واکنش های انتقادی، و تفاوت های زیاد بین جوامع بر اساس معرف های متعدد، هنوز به گونه ی تعجبآوری در تحلیل ها دوام آورده اند. (داگلاس, 1381, ص. 18)
بعدها نظریات دیگری نیز در حوزه ی توسعه به وجود آمدند که بیشتر تاثیر گرفته از رویکردهای پیشین بودند.
برخی متاثر از نظریههای مارکسیستی هستند که اغلب به نظریههای نوسازی معروف شدند. این نظریه ها بیشتر بر نقش عناصر اجتماعی و روانی در کنار عناصر اقتصادی و فنی تاکید می کنند. نوسازی به معنای تغییر وضعیت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و انسانی جامعه برای دستیابی به هدف کلی یعنی «بهبود و پیشرفت» جامعه ی انسانی است. با این نگاه توسعه به معنای فرایند انتقال جامعه از مرحله ی سنتی به مدرن معنی شده است. باور به بهبود و پیشرفت جامعه ریشه در نگاه تکاملی حاکم بر قرن 19 داشت و بر طبق این دیدگاه طبقه بندی جوامع یکی از اصلی ترین موضوعات متفکران توسعه می باشد.
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 52 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
فصل دوم 8
مروری بر ادبیات نظری 8
1-2 توسعه 8
مقدمه 8
1-1-2 مفاهیم توسعه 12
2-1-2 ابعاد توسعه 15
3-1-2 شاخصهای توسعه 18
4-1-2 نهادگرایی و توسعه 22
5-2-1 توسعه و جهانی شدن 26
2-2 منطقه آزاد 32
1-2-2 تاریخچه و شکلگیری مناطق آزاد 32
2-2-2 دیدگاه های نظری ایجاد مناطق آزاد 39
3-2-2 تجربیات بین المللی و دیدگاههای سازمانهای جهانی ایجاد مناطق آزاد 41
4-2-2 ویژگیهای مناطق آزاد 46
5-2-2 آثار ایجاد مناطق آزاد 47
6-2-2 هدفها، خط مشی ها و پارامترهای مهم در توسعه مناطق آزاد 49
7-2-2 مراحل توسعه مناطق آزاد 50
3-2 برنامهریزی توسعه منطقهای 51
1-3-2 تئوری هسته و پیرامون 52
این فصل که به مرور ادبیات نظری اختصاص دارد متشکل از سه بخش است. در این سه بخش مفاهیم توسعه، منطقهی آزاد و توسعه منطقه ای مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
1-2 توسعه
مقدمه
توسعه یکی از موضوعات اصلی علوم انسانی است که به علت ماهیت میان رشتهای آن، با بسیاری از علوم انسانی، اجتماعی و اقتصادی در ارتباط است. علیرغم اینکه توسعه در دهههای گذشته، بسیار مورد توجه بوده و تعاریف و مفاهیم آن مورد بازیابی قرار گرفته اما همچنان از عدم شفافیت معنایی و مصداقی برخوردار است و در این مورد «وفاق مفهومی و تجربی وجود ندارد. عدم توافق در تعریف توسعه ریشه در نگاه های بخشی و غربگرایانهی مسلط بر جریان اندیشهای توسعه دارد.» (آزادارمکی, 1386) لفت ویچ نیز معتقد است: «معنای توسعه، دور از توافق است زیرا مفهوم مزبور ماهیتاً چالش برانگیز است.» (لفت ویچ, دولت های توسعه گرا, 1385)
«ری کیلی و فیل مارفلیت معتقدند ایدهی توسعه در قرن نوزدهم وجود داشته است، ولی طرح آن به پس از جنگ جهانی دوم باز میگردد. در سال 1949 ترومن رئیس جمهور امریکا این مساله را طرح کرد که کشورهای عقب مانده باید راه غرب را طی کنند تا به توسعه برسند.» (لطیفی, مبانی برنامه ریزی و سیاست اجتماعی, 1389) توسعه از نیمهی دوم قرن بیستم و پس از شرایط خاص جهان پس از جنگ جهانی دوم به طور وسیع وارد ادبیات حوزههای مختلف شد. به ویژه در بدو امر در حوزهی اقتصاد سیاسی و بعدها مورد بحث و توجه جامعه شناسان، عالمان علوم سیاسی، برنامه ریزان و مدیران قرار گرفت.
برخلاف اختلاف بر سر مفاهیم و تعاریف توسعه، تقریباً همگی در مورد آغازگران بحث در مورد توسعه متفق القول هستند. این آغازگران متفکران غربی بودند که اکثر آن ها مدافع نظام سرمایهداریاند. «شیوهی بررسی، ارزیابی و جهتگیری اکثر مدافعان توسعه از نظرگاه سرمایهداری بر اساس وضعیت فکری و اجتماعی کشورهای غربی بوده و طبعاً کمتر به مسایل و نیازهای جهان سوم توجه کردهاند.» (آزادارمکی, 1386, ص. 7) لذا با توجه به خاستگاه نخستین متفکران توسعه، تعاریف و رویکردهای آن نیز بیشتر جنبهی اقتصادی پیدا کرد و نوع نگاه ها به سمتی پیش رفت که جوامع غربی را پیشرفته و دیگر جوامع را عقب مانده تلقی نمود و راه پیشرفت جوامع شرقی را در تقلید در حوزههای عمرانی و اقتصادی دانست.
در مقابل نگاه متفکران توسعه مدافع نظام سرمایهداری، به تدریج نگاهی کمونیستی یا شبه سرمایهداری به وجود آمد. در این نگاه، هدف از توسعه تلاش برای کاهش نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی بر اساس برنامهریزی بود ولی جریان کلی حاکم بر توسعه را هنوز دیدگاه های مربوط به توسعه و در جهت توسعهی سرمایهداری شکل داده است.
با این حال نگاه سومی نیز توسط روشنفکران جهان سوم به وجود آمد. با تجربه ی توسعه تا دهه ی 1970 و افزایش نابرابری اقتصادی و اجتماعی درون نظام سرمایهداری و وابستگی بیشتر جهان غیر سرمایهداری، عدهای از روشنفکران جهان سوم به نقد مشروعیت توسعه به معنای سرمایهداری پرداخته و به طرح پایان گفتمان توسعه اشاره کرده اند، زیرا جریان توسعه به جای یکپارچه کردن همه ی لایه های اجتماعی با یکدیگر و ساختن یک نظام باثبات تر، که پیوسته لایههای بیشتری از جوامع را در برگیرد، فقر و حاشیهای شدن مردم و مناطق جهان را تشدید کرده و بر وخامت آن افزوده است. سرمایهداری منجر به پیدایش فزاینده ی الگوهای نابرابر توزیع درآمد بین جوامع مختلف در مقیاس جهانی، و در درون جوامع مناطق پیرامون خود شده است. (امین, 1382, ص. 296)
حتی نگاه دوقطبی حاکم در اوایل پیدایش نظریههای توسعه موجب نقد گولدنر شد: «نظریههای متداول در مورد پیشرفت انسانی (و توسعه) در آسیا به رغم تفاوتی که دارند در یک چیز مشترک هستند: همه ی این نظریه ها در قالب مدل های دوگانه نگر توسعه بیان شده اند. با دوگانگی هایی چون شمال (جهان اول) یا جنوب (جهان سوم)، سرمایهداری یا ماقبل سرمایهداری، سنتی یا متجدد و یا– مشهورتر از همه- بخش رسمی یا بخش غیر رسمی، شکوه و پیچیدگی روابط انسانی به دو بخش تقلیل یافته و بنابراین تجارب مشابه در هر بخش به کلیه ی مواضع تعمیم داده می شود. مدل های دوگانه نگر (دوآلیستی) به رغم همه ی واکنش های انتقادی، و تفاوت های زیاد بین جوامع بر اساس معرف های متعدد، هنوز به گونه ی تعجبآوری در تحلیل ها دوام آورده اند. (داگلاس, 1381, ص. 18)
بعدها نظریات دیگری نیز در حوزه ی توسعه به وجود آمدند که بیشتر تاثیر گرفته از رویکردهای پیشین بودند.
برخی متاثر از نظریههای مارکسیستی هستند که اغلب به نظریههای نوسازی معروف شدند. این نظریه ها بیشتر بر نقش عناصر اجتماعی و روانی در کنار عناصر اقتصادی و فنی تاکید می کنند. نوسازی به معنای تغییر وضعیت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و انسانی جامعه برای دستیابی به هدف کلی یعنی «بهبود و پیشرفت» جامعه ی انسانی است. با این نگاه توسعه به معنای فرایند انتقال جامعه از مرحله ی سنتی به مدرن معنی شده است. باور به بهبود و پیشرفت جامعه ریشه در نگاه تکاملی حاکم بر قرن 19 داشت و بر طبق این دیدگاه طبقه بندی جوامع یکی از اصلی ترین موضوعات متفکران توسعه می باشد.